بیتا به پدر بیمار خود علاقه دارد ولی مادرش به آنها بی اعتناست. بیتا به شدت عاشق یک روزنامه‌نگار روشنفکر (کوروش) است اما این عشق یک طرفه است و کورش علی‌رغم تلاشهای بیتا می‌گوید به هیچ عنوان قصد ازدواج ندارد. با مرگ پدر و ناپدید شدن کورش، دنیای بیتا تیره می‌شود و تن به ازدواجی اجباری می‌دهد. به‌طور تصادفی کورش را دوباره پیدا می‌کند اما کورش آخرین امید بیتا را از بین می‌برد بیتا شیدا و آوارهٔ خیابان می‌شود

این محتوا فقط برای کاربران می باشد.
ورود به سیستم اکنون بپیوندید
این محتوا فقط برای کاربران می باشد.
ورود به سیستم اکنون بپیوندید